نویسنده: دیانا احمدی
دخترکی با آرزوهای بلندش با گلوی پر بغض، چشمان اشکبار و با صداهای دیوانه کننده توی ذهن اش رو به ماه نشسته یک چشمش به ماه و چشم دیگرش به گوشی دستش دنبال کانال های خبری با قلب شکسته شده، و با آرزوهای دود شده به ماه مینالد، از درد سقوط یک وطن، یک آرزو ، از شکستن پر و بال دختران سرزمینش، چون ماه تنها شاهد بغض و شنونده حرفهای قلبی دختران سرزمینش بوده است.
چی شد؟
این سکوت از چیست؟
از سقوط پر سر و صداست؟
دردی را که دختران را به خانه حبس کرد، خانوادهها را از هم پاشاند، و هر کسی را به یک طرفی برد، دردی که دخترکهایمان را پشت در مکتب در حسرت نگه داشت، من و هم سن و سالهایم را به حسرت یک روز دانشگاه رفتن گذاشت، دردی که دوران غلبه ظلم بر انسانیت شد، دردی که به پرپر کردن شایسته ترین گلهایمان بسنده نکرد و خود وطن مان را پرپر کرد، حتی جاده ها هم پی بردند.
چی شد؟
همه میخواستند بروند هر جایی جز اینجا، اما من اینجا به خودم قول دوام آوردن در طوفان و درد های تدریجی دادم و دوباره خواه یا نخواه همه با هم در اوج متلاشی شدن خندیدیم دوباره خواندیم دوباره رقصیدیم اما خندیدن رقصیدن و خواندن قدیم میشود؟
نه!
اما حداقل دیگر من، من قدیم نبود دختر با اراده پولادین که توانسته بود با زمانه سازگار شود، لیست آرزو هایش را نه بلکه طریقه رسیدن به آرزو هایش را عوض کند و پی برد با نرفتن به دانشگاه یا حتی مکتب نباخته بلکه همین که مسیر علاقه اش را دنبال میکند برنده شده است!
آنها نمیدانند که با گرفتن وطن از ما بزرگترین درس را برایمان داده است دیگر در گلویمان بغض نیست شجاعته در چشمانمان اشک نیست قدرته در قلبمان درد نیست همته، دیگر دختران سرزمینم با قلب شکسته، قلب آهنی شدند و
مانند گل لاله در نادر ترین شرایط هم سرخ ماندند.
اشتباه نکنید! طوفان همان طوفان همیشه گی است، دیگر لاله های سرزمینم استوار شدند.
از همینجا با زبان نوشتن از دخترک هایمان که قوی بودند ضعیف شدند شکسته شدند و دوباره جوانه زدند و دوباره حال دل شان را خوب کردند تشکر میکنم، شما باعث شده اید افغانستان الگو زنان در هر قسمت کره خاکی و الهام بخش برای همه باشید شما در اوج طوفان مستحکم ماندید.
Comments